پاییز آمد

سلام

در یک ماه گذشته ، برگهای سبز درختان به رنگهای زرد و نارنجی و قرمز تغییر رنگ داد وحال وهوای ما نیز همراه طبیعت تغییر کرده و  محیط وشرایط موجود را پذیرفته است .

البته ، الان که در حال نوشتن این مطالب هستم ، اکثر برگهای رنگارنگ درختان ریخته است و مناظر زیبای پاییزی با سرعتی بیش از حد انتظار ، از بین رفته است . شاخه های عریان درختان ،در انتظار پوشیدن لباس سپید ، دستانشان را به سوی آسمان دراز کرده و خورشید نیز بصورت مایل و زیر چشمی ، هر از چند گاهی ، نیم نگاهی به این مناظر میکند . شواهد اطراف ، همه حکایت از تحولی در طبیعت دارند.

 چند روز قبل، سرمای زمستانی ، بطور موقت ، خودی نشان داد و قطرات یخزده شبنم ها در ابتدای صبح ،  سطح چمنهای اطراف خیابانها را سفید پوش کرد .چیزی نگذشت که  با تابش آفتاب ، تابلو نقاشی زیبایی روی چمنها ایجاد شد .  چون قسمتهایی از چمن که سایه درختان افتاده  بود سفید مانده بود و قسمتهایی که آفتاب خورده بود ، به حالت اولیه خودش برگشته بود . اگر چه که این تابلو عمرش کوتاه بود ولی جالب و دیدنی بود.

یکی از محاسن بیکاری و الافی اینه که آدم با فراق بال به اطرافش نگاه میکنه و توصیف میکنه ، و گرنه این زیباییها همه جا هست ......... از بیکاری گفتم و داغ دلم را تازه کردم . با اینکه برای هر روزم برنامه درسی دارم و از ساعت 9 صبح تا 2.5 عصر کلاس زبان میرم و عصر هم درگیر کارهای متفرقه هستم ، ولی هنوز کار و کاسبی راه نینداختم .  اگرچه چندتا موضوع کاری را بصورت شرکتی و شخصی پیگیری میکنم ، ولی خیلی زمان میبره تا تخیلاتی که در ذهن آدم هست ، تبدیل به واقعیت بشه ، اون هم توی مملکت غریب با فرهنگ متفاوت و آدمهایی که اکثر قریب به اتفاقشون بلد نیستند فارسی حرف بزنند و هیچ تلاشی هم در این زمینه نمیکنند !

در ده روز گذشته موفق شدم ماشین بخرم و امروز هم امتحان آیین نامه  رانندگی که چندین بار تاریخشو عوض کرده بودم ، انجام دادم و خوشبختانه با نمره 92 قبول شدم .   محسن هم امتحان داد و قبول شد و  چون قبلا سابقه داشتن گواهینامه نداشته ، براش گواهینامه مدل ال صادر کردند که میتونه پشت فرمون بشینه ، مشروط به اینکه بغل دستش یک نفر که گواهینامه جی داره نشسته باشه . بعد از یک سال میتونه تقاضای امتحان شهر بکنه که در صورت قبولی ، گواهینامه  جی براش صادر میشه . بطور کلی هر فردی با هر سنی که بخواد گواهینامه جی بگیره ، باید یک سال تمرین با گواهینامه ال داشته باشه . البته برای ما که گواهینامه ایران داریم و بیشتر از یک سال رانندگی کردیم ، مدارکمون رو کنترل و از ما امتحان شهر میگیرند که در صورت قبولی ، گواهینامه جی میگیریم .

قواعد رانندگیشون با تهران مقداری متفاوته و برای ما که مدت طولانی به رانندگی با قواعد خودمون عادت کردیم ، تغییر عادت کار سختیه . مثلا سر تقاطع هاییکه علامت ایست داره ، باید کاملا توقف کنی و حق تقدم با ماشینیه که زودتر رسیده . با این وصف در زمانیکه تعداد ماشینها زیاد هستند ، بطور اتوماتیک یک در میان، ازهر  جهت ماشینها حرکت میکنند. حد اکثر سرعت داخل شهر هم پنجاهه که بعضی جاها به سی و چهل هم محدود شده و اکثرا هم  رعایت میکنند .

و دیگه اینکه ، فردا شب نماینده این استان در پارلمان کانادا  ،یک برنامه ای توی یکی از هتل های اینجا گذاشته و از ایرانیهایی که با طرح سرمایه گذاری به اینجا اومده اند دعوت کرده که دور هم جمع بشیم و علی الظاهر قراره در مورد مشکلات و موانعی که در جهت اجرای طرحها وجود داره همفکری بشه ،من با بعضی از دوستان قرار گذاشتیم مطلبی رو بصورت مکتوب بنویسیم و ترجمه کنیم و مطرح کنیم . ظاهرا چنین جلساتی رو چند روز قبل هم با سرمایه گذار های چینی داشته، ولی از کم و کیف جلسه و نتایج حاصله اش خبری ندارم

فعلا همه شما رو به خدای بزرگ میسپارم و برای همه عزیزان ، آرزوی سلامتی و موفقیت دارم .

محسن از جزیره

سلام

یکی از خوانندگان عزیز در مورد وضعیت مدارس جزیره سوال کرده بود و من از پسرم " محسن" خواهش کردم که جواب این دوست رو بنویسند .

محسن هم زحمت کشید و مطلب مفصلی نوشت که در ادامه میخونید . در ضمن از تمام دوستانی که لطف کردند و در پست قبل نظر گذاشته اند بی نهایت تشکر میکنم و امیدوارم با کمک محسن بتونیم وضعیت جوابگویی این وبلاگ رو بهتر کنیم.

ارادتمند - محمد از نارمک

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام

قصد دارم براتون توضیحاتی رو از دبیرستان های جزیره بنویسم و شاید هم کمی هم حرف های اضافه. قبل از اون خدمت همه ی شما عزیزان عرض کنم که محسن هستم پسر کوچیک محمد از نارمک ،که اگر بخوام شیوه ی پدرم را ادامه بدم  بهتره بگم محسن هستم از جزیره ، دانش آموز گِرِید 11یا همون سوم نظری خودمون و مشغول به تحصیل در یکی از  دبیرستان های شارلوت تاون به نام "کلنل گری" هستم.      و اما درباره ی دبیرستان...

اولین بخش مرتبط با دبیرستان و البته هر مدرسه ی دیگر ، انتخاب مدرسه است. این امر کاملا ارتباط با محل سکونت شما داره و با تقسیم بندی های منطقه ای ،دانش آموز به مدرسه ای که به منزلش نزدیک تر باشه معرفی میشه. بعد از چند روز مدرسه به دانش آموز وقت مصاحبه میده که  در صورت نیاز همراه یک مترجم که از طرف نیوکامر میاد برای اولین بار در کانادا راهیه مدرسه میشه. در این روز دانش آموز با محیط مدرسه آشنا میشه و درس هایی رو که باید این ترم و ترم آینده بخونه با استفاده از مشاوره ها انتخاب میکنه. اینجا هر دانش آموز در هر ترم باید 4 درس رو بخونه که در گرید 10 درس ها کاملا اختیاری  و در گرید 11 و12 با توجه به رشته ای که دانش آموز قصد داره تو دانشگاه بخونه انتخاب میشن. البته یکی از کلاس هایی که به مهاجرین حتما داده میشه درس زبان انگلیسی هست که 4 واحد مقدماتی داره که به مهاجرین داده میشه و 4  واحد اصلی که مختص تمام دانش آموزان هست و ما برای ورود به دانشگاه باید این هشت واحد را حتما پاس کنیم. همون طور که مطلع هستید مهاجرین برای ورود به دانشگاه باید مدرک تافل را با نمره ی خوب داشته باشند ولی برای دانش آموزانی که اینجا تحصیل کردن ، دیگه لازم نیست این امتحان رو بدن( البته حد اقل مدت تحصیل برای برخی دانشگاه ها 3 و برای برخی نیز 2 سال است). مدرسه ما حدود 1000 نفر دانش آموز داره که به ندرت پیش میاد با کسی کلاس مشترک داشته باشی یعنی سیستم مدرسه تقریبا مثل دانشگاه هاست و هر زنگ به یک کلاس باید بری. در روز مصاحبه یک سری برگه نیز به عنوان برگه های رضایتی داده می شود که پدر یا مادر باید آن هارو امضا بکنن.برگه ها مربوط به شرایط خاصی  که ممکن است برای دانش آموز  پیش بیاد هستند. مبلغ  30 دلار هم برای اجاره لاکر (کمد هایی قفل دار برای قرار دادن وسایل) نیز دریافت میکنند. برای دو سه روز بعدش هم ، اولین روز فعالیت رسمی دانش آموز در مدرسه اعلام میشود.

در پرنس ادوارد ،کلاس ها از ساعت 9 صبح شروع میشن.(البته اینجا خبری از صبحگاه و سرود ملی و قرآن و... نیست).مدت هر کلاس 75 دقیقه هست بین هر دو زنگ 10دقیقه برک داده میشه که فقط صرف جا به جایی در محیط  بزرگ مدرسه میشه. و بین زنگ 2 و 3 هم 50 دقیقه وقت ناهارو نماز(یعنی همون ناهار)داده میشه. دانش آموز میتونه برای صرف ناهار از مدرسه خارج بشه و به خونه یا رستوران بره. البته کلا این جا کسی ورود و خروج دانش آموز رو چک نمیکنه.

اینجا به مدت یک ترم هر روز باید 4تا درس تکراری رو بخونی که یک روز در میان ساعت هاش عوض میشه. البته باز هم بهتر از تنوع درسییه که ما تو ایران داریم. هر درسیو که میخونی واقعا خودت انتخاب کردی و میدونی که به دردت میخوره نه مثل ایران که باید درس هارو بخونی تا بتونی کنکور بدی. اینجا همه چیز به خود دانش آموز بستگی داره. اگه نمره ی خوب یا بد بیاری نه مدرسه و نه خانواده حق اینکه بهت چیزی بگن و ندارن و همچین چیزی اصلا مرسوم نیست.  کیفیت دبیرستان ها در کانادا تفاوت آنچنانی با هم نداره و اگر طالب دانشگاه خوب باشی خودت باید خوب درس بخونی. البته مدارس شارلوت تاون به  خاطر اینکه مهاجرای کمتری نسبت به دیگر شهر ها داره تو سرعت یادگیری زبان تاثیر مثبتی داره.

 اینجا سطح درسیشون در دبیرستان از ایران پایین تره و در دانشگاه ها بسیار بالا تر. یعنی تو ایران برای ورود به دانشگاه کلی باید سختی بکشی و وقتی وارد شدی همه چیز خیلی راحت پیش میره ولی اینجا راحت وارد دانشگاه میشی و به معنای حقیقی دانشجو میشی!!

این تفاوت ها وتغییرات و همچنین کم شدن سرگرمی ها بعضی وقتا فرصت خوبی و برای فکر کردن ایجاد میکنه. وقتی تو درس تاریخ کانادا میخونی که این کشور تقریبا  160 ساله که رسمی شده و شکل گیریش تو همین جزیره بوده یه کم دلم برای ایران میسوزه. اینجا صد و شصت ساله که فقط یک سبک و سیاق داشته ولی ایران ما  صدها ساله با هزار جور ساز رقصیده. وقتی میشنوم و میبینم که باز هم یه ایرانی به یه گوشه دنیا رفته که از هزاران چیز فرار کرده باشه و هزاران چیز بهتر و به دست بیاره  ، هم خوشحال میشم و هم ناراحت! خوشحال میشم که میبینم هموطنام  به کم قانع نیستن و برای پیشرفت و آزادی گام برمیدارن و ناراحت میشم وقتی میبینم که بعضیاشون با این هدف میان که ایران رو به فراموشی بسپرن!

همیشه با خودم میگم اگر من اومدم جایی که از یک لحاظ هایی مثله همون افغان هایی میمونم که اومدن ایران. اگر من اومدم که پیشرفت کنم. اگر من تو وطن خودم فرصت هایی رو نداشتم که اینجا دارم. اگر و اگر و اگر نتیجش چیه؟ این که واقعا بشم یه کانادایی و ایران و ایرانی و فراموش کنم؟ اگر من و هزاران من های دیگر ، قسمتمون شده که به کشورهایی بریم که پیشرفت کنیم و بهتر زندگی کنیم، وظیفمون در قبالش چیه؟ خودم درست نمی دونم ولی فکر میکنم اگر این همه لطفی که خدا به من کرده موجب نشه که من توآینده کشورم تاثیر گزار باشم ، واقعا ظلم بزرگی و به ایران و ایرانی ها کرده ام. چون من اگر امروز به اینجا رسیده ام، یک وظیفه ی بسیار بزرگ دارم ، اون هم این که با استفاده از این شرایط بتونم سرنوشت ایران و عوض بکنم.

همچین موقعی میفهمم که منظور شاعر در بیت" ابر و باد و مه وخورشید و فلک در کارند تا تو نانی به کف آری و به غفلت نخوری" از غفلت چیه؟؟ چون به نظر من خیلی از هم وطنایی که اینجا هستند غافلند.

من در حدی نیستم که بخوام از این تریپ حرفای نصیحتی بزنم، ولی این همه ایرانیه منتظر، این همه ایرانی که الان در خارج از کشور هستند ، خیلی خوب میشد که یه روزی قصد آباد کردن ایران رو هم بکنن. ایرانی که امروز ، برخی از ما کمی ازش نفرت و وحشت داریم.

ریشه ی همه ی این وبلاگ ها و مهاجرت ها و داستان ها ، یک سری ایرانی هستند که خوب یا بد، خواه یا ناخواه ، ایرانیند! ایرانی هایی که تا جایی که من دیدم درباره رفتن از ایران می نویسند.

 مرحوم کاشانی یه جمله ای داره که من خیلی دوستش دارم.

ریشه ها میگویند ، ما توانا تر از آنیم که میپنداریم

عذر خواهی مرا به خاطر این زیاده نویسی بپذیرید.

شاد و خرم باشید...........................محسن(از جزیره)

نوشته ای  در نیمه شب

سلام

الان شب از نیمه گذشته و از فردا (شنبه) تعطیلات پایان هفته شروع میشه ، امشب از سر شب باد سردی شروع به وزیدن کرده و تا الان هم صدای پیچش باد در لابه لای شاخه های درختان اطراف بگوش میرسه ، بادی که خبر رسیدن سرمای زمستون رو با خودش حمل میکنه و البته امیدواریم امسال سال مناسبی از نظر آب وهوایی برای همه باشه .

اینطور که میگن هزینه گرم کردن خونه ، در اینجا  خیلی گرونه و  شاید در بعضی از ماهها به ۶۰۰ دلار هم برسه ، البته کسانیکه خونه یا آپارتمان رو بگونه ای اجاره میکنند که هزینه گرمایش ، به عهده صاحبخونه باشه ، خیالشون راحته و دمای اطاق رو روی ۲۸ درجه هم میذارند و لای پنجره رو هم کمی باز می ذارن که هوای تازه بیاد داخل . من این واقعیت رو امروز که رفته بودیم آپارتمان یکی از دوستامون ، با چشم خودم دیدم  و خیلی تعجب کردم.

به هر حال ، منزل ما ، سیستم گرماییش با گازوییل کار میکنه و گازوییل هم اینجا لیتری حدود ۸۰ سنته (یعنی حدود ۸۰۰ تومان) . پس طبیعیه که باید حواسمون جمع باشه که انرژی رو الکی هدر ندیم .ما توی  زیر زمین منزلمون یک تانکر ۱۰۰۰ لیتری داریم که از وقتی اومدیم اینجا هنوز خالی نشده ، البته تا الان هوا گرم بوده و مصرفش کم بوده ولی بعد از این  رو خدا  خودش به خیر کنه  !!

امیدوارم دوستانی که قراره بیان به جزیره پرنس ادوارد ، هر چه زودتر بیان که در زمان ورود با سرمای اینجا روبرو نشن و بتونن در روزهای اول از مناظر و طبیعت زیبای اینجا بهترین بهره رو ببرند .

با آرزوی سلامتی و تندرستی و شادابی برای همه خواننده های عزیز این وبلاگ

ارادتمند - محمد از نارمک