بهار اینجا  با تجربه ای که از گذراندن بهار در تهران داشتیم خیلی تفاوت داره . امروز شنبه بیست و هشتم ماه می است و ما تعطیلیم ، فکر میکنم هفتم خرداد باشه . سالهای گذشته در این روزها در فکر راه اندازی کولر بودیم و تقریبا گرما در حال غلبه بر آرامش مردم بود . اگر الان تهران بودم و روز تعطیلی آخر هفته بود باید میرفتم سراغ کولر .

اما از اینجا بگم که هنوز هوا خنکه ، حتی بهتره بگم که سرده . الان که ساعت ۵ عصره دمای هوای بیرون ۱۲ درجه است و باید با کاپشن بریم بیرون . البته سه روز قبل هوا یکدفعه گرم شد و تا ۲۲ درجه هم رفت ولی فقط یک روز بود . گلهای اطراف خونه ها بطور اتوماتیک سر از زیر خاک بیرون میارند و چهره شهر هر روز زیباتر از روز قبلش میشه . درختها هم یواش یواش دارند لباس سبزشون رو میپوشند . چمنها هم که حسابی قد کشیده اند و بعضی از همسایه هامون هفته قبل با ماشین چمن زنی به حسابشون رسیده اند. ما هم  به امید خدا فردا یه دستی به سر و روی چمنها خواهیم کشید. صدای پرنده ها هم که  انگار پاتوقشون روی درخت بغل خونه ماست از اول صبح تا شب قطع نمیشه ، خلاصه جای شما در این بهار زیبا و دلنشین خالیه.

میتوان همراه گلها باز شد

میتوان با بلبلان همساز شد

میتوان در این بهار دلپذیر

با امید تازه ای  ، آغاز شد

آری آری میتوان تغییر کرد

با بنفشه میتوان همراز شد

میتوان با رشد در فصل بهار

 بر تمام سال چشم انداز شد

باند کوتاه است مانند بهار

لیک اوج از روی آن آغاز شد

با توکل بر خداوند کریم

میتوان آماده پرواز شد

هر بهاران فرصتی بر غنچه هاست

خوش به حال غنچه ای که باز شد

****************************************

امروز با یکی از دوستان ایران تماس داشتم و از دست یکی دیگه دلخور بود که بعدا فهمیدم سوء تفاهم بوده . قبل از اینکه بفهمم سوء تفاهم بوده با محسن رفتیم یه قدمی بزنیم ، احساس کردم بیش از حد معمول سردمه . محسن گفت چرا سردته بابا؟ گفتم :

نیستم عاجز ز سرمای بهاران ، ای عزیز

از مرام دوستان بی مروت عاجزم