سلام

با شروع شدن تابستان هوای اینجا خوب شد و دیگه از سرما خبری نیست.  هوای اینجا در این فصل خیلی عالیه و توریستهای زیادی در این فصل به اینجا میان.

فصل بهار امسال بر خلاف سالهای قبل سرد بود و برای ما که اولین سالی است که اینجارو تجربه میکنیم بهار سختی بود

زمستان خیلی سردتر از بهار بود ولی اسمش زمستون بود و توقع سرما داشتیم  و  براحتی گذشت ولی بهار یه خط درمیون گرم و سرد میشد و همه رو کلافه کرده بود

ماه گذشته یه شعر کوتاه گفتم ولی توی وبلاگ نذاشتم  ، چون همه پستهای قبلی  هم حکایت از دلخوری  داشت . این شعر رو مینویسم و بعد از اون از خاطرات خوش این چند روز تابستون مینویسم

بهار اومد و فصل سبز گلهاست

وطن امروز حتما پر ز گرماست

اگر چه ماه خرداد است اکنون

نصیب ما در اینجا  سوز و سرماست

بهار امروز لبخندی به ما زد

بلند  از آسمان من را صدا زد

صدای نور و سیل آسمانی

چه شلاقی به پشت شیشه ها زد

اگر چه با ترانه بود باران

ولی دلسرد و خالی از وفا بود

کجا مانند شعر " باز باران "

پر از شادی و سرشار از صفا بود

چرا باران اینجا با صفا نیست؟

صدایش آن صدای آشنا نیست؟

اگر چه قطره ها پاک و تمیزند

ولی یادآور آن قطره ها نیست

دلم دلتنگ یار مهربان است

دلم دلتنگ خورشید نهان است

میان آسمان سرد و ابری

دل من عاشق رنگین کمان است

بیا ای شهر با ما  به از این باش

به مهمان غریبت دلنشین باش

کمی با ما غریبان گرمتر شو

شفای این دل زار و حزین باش

 ...............................................

الان که این شعر رو دوباره خوندم احساس کردم یه کم زیادی اغراق کردم و  هوا خیلی هم غیر قابل تحمل نبوده و  شاید توقع من متفاوت با طبیعت اینجاست که باعث شده این شعر گفته بشه

در هر صورت با ورود به فصل تابستان و تعطیل شدن کلاسهای زبان ، و کامل شدن جمع خانوادگی ما زندگی ما مقداری تغییر کرده و در حال آغاز کارهای جدید هستیم

شنبه گذشته با حدود پانزده خانواده ایرانی به پیک نیک رفتیم و  خیلی خوش گذشت

امروز زوج سلطنتی بریتانیا ، کیت و ویلیام ، به شهر ما اومده بودند و ما هم توانستیم از نزدیک آنها را ببینیم .

 این هم  از شروع فصل گرما ، امیدوارم بقیه اش هم بخوبی  بگذره

فعلا خدانگهدار